راهیان نور| اینجا فکه است!

عده ای جوان،به رسم رزمندگان باصفای آن روزها، بی ریا و خاکی تر از همه، بساط واکس زنی پهن کرده اند و با فرچه هایشان به جان کفش های زائران می افتند. اگر کفش هایتان خاکی شده است، بسم الله! خجالت نکشید! این جوان های عجیب و غریب، با نیّت آمده اند. مزاحم عاشقیشان نشویم.

گروه زندگی _هانیه ناصری: زمزمه‌های رفتن به کانال کمیل و تماشای صحنه‌ ملاقات خواهر با برادری گمشده به گوش می‌رسد. همان آقا ابراهیمی که دل جوان‌ها را برده و پای صحبت‌هایشان که بنشینی هرکدام یک‌جور خودشان را مدیون او می‌دانند. انگار همه از ابراهیم خاطره دارند، حتی دهه هفتادی‌ها، هشتادی‌ها و چه بسا نودی‌های کاروان!

*شاید«آقا مرتضی» منتظر باشد!

قصد فکه نداشتیم، اما این‌جا  حال و هوایش همین‌طور است، میزبانان دست دلت را می‌گیرند و به هر سویی که می‌خواهند می‌کشند. انگار باید پیش‌از «کانال کمیل»، سری به مقتل شهیدان والفجر مقدماتی بزنیم. شاید «آقا مرتضی» هم منتظر است  تا به بهانه فاتحه‌ای دستمان را پر کند. سید شهیدان اهل قلم را می‌گویم؛«سید مرتضی آوینی» که برایمان تا مقتلش، معبر می‌گشاید.

*نگران نباش!برایت معبر باز کرده اند

بر سردر و آستان ورودش نوشته است:« فاخلع نعلیک».یعنی این سرزمین مقدس است و دیگر نیازی به توضیح ندارد.از زمینش بشنوید که رمل‌هایش امانتان را می‌برد. به قول آقای راوی اگر انگشترتان زمین بیفتد محال است پیدایش کنید. در رمل‌ها فرو می‌رود و مثل باتلاق آن را می‌بلعد. راه رفتن واقعا نفس‌گیر است. هفت-هشت قدم راه بروید انگار کوه کنده‌اید!حالا فکرش را بکنید باید در دل شب، بدون کوچک‌ترین صدایی حرکت کنید،آن هم با تجهیزات سنگین و تهدید هر لحظه زمین برای حضور مین‌هایی که پیک انفجاری دیگر هستند و خداحافظی با رفیقی دیگر. اما امروز نگران نباشید!  امروز، ما از میان معبر می‌گذریم.امن و امان! آهسته یا سریع فرقی نمی‌کند. کسی نمی‌گوید ساکت باشید. اصلاً ما فقط به تماشا آمده ایم! با این اوصاف فکر می‌کنید چقدر جبهه‌ها را خواهیم فهمید؟ به قول آقا مرتضی که شهید همین دیار است:« ای دل! صحرای بلا به وسعت تاریخ است و تا مؤمنین را به بلایی کربلایی نیازمایند رها نمی‌کنند. دین‌دار آن است که در کشاکش بلا دین‌دار بماند، وگرنه هنگام راحت و فراقت چه بسیارند اهل دین.»

* تابلوی فکه، هم دیدنی است هم شنیدنی! 

 در تمام طول مسیر صدای راوی روایت فتح به گوش می‌رسد. صدایی ملکوتی که انصافاً آرام‌بخش است و قرار بی‌قراری. چقدر خوب است که شهیدان، دست دختران و پسران نوجوان در کاروان راهیان نور را می‌گیرند و از این معبر می‌گذرانند؛ معبری که دیدنی‌های آن روزها را پیش چشمانشان می‌آورد و شنیدنی‌هایش را به گوش جانشان می‌نشاند و چه توفیقی است که کاروان دختران انقلاب، مملو از مادر و دخترهایی است که نمایندگانی از دو نسل متفاوتند. مادرانی که دفاع مقدس را لمس کرده‌اند و دخترانی که وصفش را شنیده‌اند و حالا که به حرمت این خاک مقدس کفش‌هایشان را بیرون معبر جا گذاشته‌اند و پاهایشان را به خاک این مشهد متبرک می‌کنند، آمده‌اند تا با تمام وجودشان، با گوشت و پوست‌واستخوان، از شهیدان ببینند و بشنوند.

*«حاج آقا خلیلی» می خواهد برایمان پدری کند

خدا را شکر از فکه حسابی دست پر برگشتیم! بعد از نماز و صرف نهار، خادمی از خادمان شهیدان همراه کاروانمان شد؛ پدر شهیدی از تبار مدافعان حرم زینب کبری (س)،؛شهید «رسول خلیلی». حاج آقا، تحفه سرزمین پررمز و راز فکه به کاروان دختران انقلاب است. پدری که این فرصت چند روزه را  غنیمت دانسته است. چرا که می خواهد در کنار فرزندان این  سرزمین باشد و برای آن‌ها هم پدری کند.

*اشک آسمان، رمل ها را آرام کرده است!

انگار قرار است برگشتمان آسان‌ تر باشد. آسمانی که همراه دل‌های زائران در مشهد آقا مرتضی می‌گرید، رمل‌ها را آرام کرده و راه رفتنمان را آسان. اما خدا به خیر بگذراند! می‌گویند باران‌های این منطقه حساب و کتابش جور دیگریست. باید زودتر برویم تا به «کانال کمیل» و محل حضور رزمندگان گردان «کمیل» و« حنظله» برسیم.

* اینجا را نگاه کنید! 

بدون شک دلتان می خواهد لحظه لحظه این گشت و گذار عاشقانه را با دوربین تلفن همراه هم که شده ثبت کنید. شاید برای اینکه در روزهای شهر نشینی،  آلبوم سفر به آسمان را که ورق می زنید حال و احوالتان روبراه تر شود. اینجا را نگاه کنید! عده ای جوان،به رسم رزمندگان باصفای آن روزها، بی ریا و خاکی تر از همه، بساط واکس زنی پهن کرده اند و با فرچه‌هایشان به جان کفش‌های زائران می‌افتند. اگر کفش‌هایتان خاکی شده است، بسم الله! خجالت نکشید! این جوان‌های عجیب و غریب، با نیّت آمده اند. مزاحم عاشقیشان نشویم.

*این آدم ها پیش خدا آبرو دارند!

کفش ها را بپوشید! وقت رفتن است.دلتان خواست یکی دو صفحه ختم قرآن به نیابت از شهیدان  بردارید. راه دوری نمی رود! به نفعتان است اگر حرف دل بنویسید. ساکنان این سرزمین رازدار و بامرامند. دلنوشته هایتان پیش خودشان می ماند.تازه، پیش خدا هم آبرو دارند.ای کاش در این تماشاگه راز ما هم محرم اسرار شویم و به قول آقا مرتضی، در زمره دینداران بمانیم. 

@tajrishonline

ما را دنبال کنید