از مرحلهپرتها
نگاهی کارآفرینانه به برنامهی تلویزیونی هفت
حسین یاغچی
در حین ، کانال بالا و پایینکردنهای نیمهشب چهارشنبه برخوردم به برنامهی هفت و دیدم «بهروز افخمی»، مشغول صحبت با «حسین فرحبخش» است و چند دقیقه از حرفهایشان را که شنیدم، این سوال برایم پیش آمد که چهشد اینهمه از مرحله پرت افتادیم.
میگویند تشخیص درست صورتمساله نه حتی نصف که هشتاد درصد شانس حل صحیح یک مساله است و با این صحبتهای «افخمی» و «فرحبخش» میتوان مطمئن بود که آدرس را کاملا غلط رفتهایم و خودمان هم خبر نداریم کجای کاریم. من در اینجا حرفهای این دو را از منظر اقتصادِ فرهنگ و کارآفرینی در این حوزه نقد میکنم و این هم یک فهرست از آدرس غلطدادنهای عمدی یا غیرعمدی (اللهاعلم) این دو نفر.
یک :
در بخشی از این مصاحبه، «افخمی» میگوید به مدیران سینمایی هشدار میدهم که اگر دستفرمان همین باشد، سال آینده باجشنوارهای بحرانزده و تهی مواجهیم. حرفش مصداق آن حکایت «ملانصرالدین» است که چو انداخت در کوچهبالایی نذری میدهند و وقتی هجوم و استقبال مردم بهسمت کوچهبالایی را دید، خودش هم باورش شد نذری میدهند و رفت در صف نذری ایستاد.
واژهی مدیر سینمایی و مدیر فرهنگی یک واژهی جعلیست. هر تولیدی از جمله تولید سینمایی شامل سرمایهگذار، تولیدکننده و مشتریست و اضافهکردن هر عنصر دیگری به این معادله، حرف زور و بیربط است. مدیر سینمایی و مدیر فرهنگی از ابتدا قرار بوده، سانسور کند تا محصول ارائهشده به بازار از حیث رعایت هنجارهای رسمی و غیررسمی «بیمشکل» باشد. حالا ولی «افخمی» و رفقایش این نقش را به نقش صاحب مغازه و صاحب بیزینس و صنعت ارتقا دادهاند و به این مدیران هشدار میدهند که
حواستان باشد که سال دیگر ویترین مغازهتان را جوری بچینید که بحرانزده و خالی بهنظر نیاید.
باید به او گفت، برو کاکو! مدیر سینمایی اگر ویترینچیدن بلد بود که مدیر سینمایی نمیشد. میرفت با تولیدات مشتریپسند و با پول یا تلاش خودش، نان از همت خود میخورد، نه اینکه نقشش این باشد که در خیلی از موارد، نان همت دیگران را آجر کند.
در شرایط عادی اگر شیب یک صنعت (از جمله صنعت سینما) نزولی باشد، این هشداری برای فعالان آن صنعت و نانخوران این صنف است که حساب کار دستشان باشد و متوجه ریزش مخاطب شوند و فکر عاجلی کنند. نه مدیر سینمایی که چند صباحی اینجاست و حقوقش را سر ماه میگیرد و بعد هم مامور به خدمت در یک ادارهی دولتی دیگر میشود و میرود پی کارش.
همهی اینها میرساند که ذهنیت ما چقدر دولتزده، گلخانهای و قلابیست و وقتی «افخمی» با آن پز روشنفکریاش که خیال میکنی حامل کل حقیقت عالم است، این چیزها را میگوید و کسی معترضش نمیشود، نشانهی این است که کلا از مرحله پرتایم.
دو :
از «حسین فرحبخش» میپرسند، چرا وضعیت سینما اینگونه است و او شروع میکند به خانهی سینما فحشدادن. عیبی هم ندارد. ما خودمان هم به این خانهی سینما نقدهای جدی داریم. ولی وقتی کل معضلات سینما را خلاصه میکنی به خانهی سینما و «عسگرپور» و دارودستهاش، نشانهی دو چیز است. اول اینکه نشانهی بزدلی توست، نه شجاعت و مهارت افشاگریات. باید به
این کاسب درجهچندم گفت ما هم متوجه ترفندت هستیم و بهتر از خودت میدانیم فحشدادن به «عسگرپور» و «بهشتی» و «انوار» در وضعیت فعلی جراتی نمیخواهد که هیچ، اتفاقا بهمعنای شیرینکردن جایگاه خود و از پلگذراندن خر خود در نزد مدیران فعلیست. همچنان که معنای سکوت تاییدآمیز «افخمی» را هم میفهمیم و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
در ثانی، بحران سینما در ایران، بحران صنفی نیست. اینکه صنف، فلانکار را میکند یا نمیکند، در وضعیت نزار این سینما تغییری بهوجود نمیآورد. از دو حال خارج نیست؛ یا این صنف از پول خودش خرج خودش میکند یا اینکه دولت پولش را میدهد. اگر دولت پولش را بدهد که میشود همین وضعیت فعلی؛ حالا «عسگرپور» نباشد، یکی دیگر. باز همین آش است و همین کاسه. این چاه باید از خودش آب داشته باشد و اگر از بیرون درونِ آن آب بریزی، گنداب ساختهای.
نگاهی به بنیانگذاران خانهی سینما بیندازید تا متوجه شوید این نهاد از اساس دولتیست و ربطی به مفهوم صنف ندارد. نتیجه هم این میشود که کلی باندبازی و ارتشا و لفتولیس در هر دورهی آن شکل میگیرد. صنفی که با پول اعضای خودش اداره شود، خادم صنف است و مدیرش با ارادهی اعضا به یک آبخوردن عوض میشود، نه اینکه توپ هم تکانشان ندهد. خانهی سینما اگر بخواهد با پول اعضایش اداره شود، پول خرید یک چای کیسهای گلستان را از سر کوچه ندارد و وقتی وضعیت این است بیخود میکنید که از شکلگیری مافیا حرف میزنید که بهقول همشهریهای ما، «بیلَه دیگ، بیلَه چغندر». استادی داشتیم که میگفت، «تا فروش اتفاق نیفتد، هیچ اتفاق دیگری نمیافتد». این سینما بحران جدی در حد سرطان در حوزهی فروش دارد. حالا تو هی بگو چرا به اعضای صنفش رسیدگی چنین و چنان نمیکنی. صنفی که با پول دولت اداره میشود، این حرفها را برنمیدارد.
«حسین فرحبخش» میگوید هیاتمدیرهی فعلی خانهی سینما غیرقانونیست، چون باید تاییدیهی اعضایشان را از وزارت ارشاد یکهفته قبل از انتخابات میگرفتند، نه بیستوچهار ساعت قبل (نقل به مضمون). جالب اینجاست که این شخص ادعای کاسبی مستقل و متکی به گیشه دارد، ولی این را نمیداند که باید به حال یک صنف گریست که اعضایش را باید یک سازمان دولتی
تایید کند تا رسمیت بیابد. صنفی که باید پاسدار حقوق اعضا در برابر قوانین و اجراییات دولتی باشد، چنین وضعیتی دارد و حالا یکی از اعضایش با کلی ادعا فقط معترض این نکته است که چرا تاییدیهی ارشاد بیستوچهارساعته بوده، نه یکهفتهای. مگر از مرحله پرتبودن شاخ و دم دارد؟
سه :
در این یادداشت من هم اشتباه کردم که چندبار عبارت «سینمای ایران» را بهکار بردم و جزو «افخمی» و «فرحبخش» و دارودستهاش قرار گرفتم. چون واقعیت این است که ما سینما نداریم. واژهی سینمای ایران، یک واژهی جعلیست. چرا جعلیست؟ چون کمتر کسی (اگر نگوییم هیچکس) حاضر است در این سینما روی پول خودش ریسک کند و به قصد سودآوری فیلم
بسازد. بهمیزانی که ما کسانی را داشته باشیم که روی پول خودشان در جغرافیایی بهنام ایران برای تولید فیلم ریسک کنند، ما سینما داریم. وگرنه اسم اینها که الان در طول جشنواره میبینیم، سینما نیست، تولید فیلم است. ما در ایران، جریان تولید فیلم داریم، نه سینما. پولش را هم دولت و خصولتیها هرکدام با انگیزهای میدهند، پولی که قطعا از جیب شخصی خودشان نیست و کسی پیگیر سود و زیانش نخواهد بود. پس هر وقت در این برنامهی هفت، «افخمی» و دارودستهاش گفتند، «سینمای ایران» یادمان باشد که ما قرار است بیش از این افراد، از مرحله پرت نباشیم و میدانیم این «سینمای ایران» که میگویند دقیقا منظورشان چیست.