راهیان نور| اینجا حسینیه گردان تخریب است

امروز وعده زیارت از خلوتکده باصفای «گردان تخریب» را داده اند. حسینیه ای در چند کیلومتری پادگان دوکوهه. اما شاید با آن‌همه اوصاف که از «گردان» و واژه درشت و سنگین «تخریب» شنیده ای، منتظر هرچیزی غیر از این سوله کوچک، دورافتاده و بی رنگ و لعاب باشی!

 گروه زندگی_هانیه ناصری: سروصدای بچه‌های گردان «حبیب» و»«ابوذر» صدای همه را درآورده است. نه فکر کنید بقیه آرامند و بی‌صدا! آن‌ها هم هرکدام برای خودشان اعجوبه‌هایی هستند. بگذریم از آن عده که خودشان ساکت گوشه‌وکنار می‌ایستند و شیطنت‌های بقیه را نگاه می‌کنند.

*اما چشم‌هایت را که باز می‌کنی جور دیگری است!

 نماز را در حسینیه حاج همت خوانده‌اند، صبحگاهشان را برگزار کرده‌اند، صبحانه‌ها را به بدن زده‌اند و حالا که نوای «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» به گوش می‌رسد همدیگر را در آغوش می‌گیرند، یکی‌یکی از زیر قرآن رد می‌شوند و برای هم دست تکان می‌دهند. خلاصه اینجا و در محوطه‌ پادگان دوکوهه غوغایی به پاست! اما چشم‌هایت را که باز می‌کنی جور دیگری است. دورتادورِ اتاقی از اتاق‌های ساختمان مقداد، تخت‌های دوطبقه با بالش و پتوهای مرتب چیده شده‌است. خبری از شور و هیجان بسیجی‌ها و رزمنده‌ها نیست. برو بچه‌های «لشکر ۲۷محمد رسول‌الله» و گردان‌های مقداد و ابوذر و حبیب و عمار را نمی‌بینی و تنها در و دیوار این اتاق‌ها پر از خاطره است. چقدر دلت می‌خواهد کنارشان بنشینی و ساعت‌ها از دلتنگی‌هایشان برایت بگویند. ولی این روزها بساط میهمانی است و میزبانان خوش ندارند به میهمانانشان بد بگذرد. 

*و اما،دشت اول!

امروز وعده زیارت از خلوتکده باصفای «گردان تخریب» را  داده اند. حسینیه ای در چند کیلومتری پادگان دوکوهه. این‌طور که می‌گویند فلسفه بنایش در این فاصله از پادگان به دستور «حاج احمد متوسلیان» بود. هر چه باشد حرف از تخریب است و کلی سروصدا. رسیدیم. پیاده شوید. با تعجب اطراف را نگاه می‌کنی. شاید با آن‌همه اوصاف که از «گردان» و واژه درشت و سنگین «تخریب» شنیده ای، منتظر هرچیزی غیر از این سوله کوچک، دورافتاده و بی رنگ و لعاب باشی!

*اینجا مغز آدم سوت می کشد!

چندنفری با تعجب همدیگر را نگاه می‌کنند. شاید دنبال بقیه‌اش می‌گردند! مقر فرماندهی، ساختمان یا اتاقی برای استراحت یا حداقل چیزی که نشان دهد این‌جا در شأن حضور یک گردان باعظمت از لشگری پرابهت است. پشت حسینیه را که نشانت می‌دهند و توصیه می‌کنند آن‌جا را هم نگاهی بیاندازی. خیالت راحت می‌شود که حتما هر خبری هست همان‌جاست. کنجکاوی امان نمی‌دهد. باید سر از همه‌چیز این جا درآورد. باورتان می‌شود؟! نه از عمارت خبر است، نه از دژ و قلعه. این‌جا چند قبر کنده شده است! قبرهایی که یادگار همان سال‌های جنگ تحمیلی  است. گیج و مبهوت وارد سوله می‌شوی. در و دیوارش پر از عکس‌های رزمندگان آن روزهاست. نوجوان‌های پانزده، شانزده‌ساله و چه‌بسا کوچک‌تر را که در عکس‌ها می‌بینی، مغزت سوت می‌کشد! این‌ها را با این قبرها چه کار؟!  می‌گویند  قبرها را برای آماده کردن دل‌های آماده می کندند. دل‌هایی که آن‌ها هم مثل جوانان امروز، پر از شور و هیجان بود، اما باید برای هدفی مقدس تربیت می‌شد. دلی که باید می‌آموخت دنیا جای ماندن نیست.به قول سید شهیدان اهل قلم:« غایت خلقت جهان، پرورش انسان‌هایی است که بر هرچه شک‌وتردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند و چه چیز در وصف این مکان بهتری که حسینیه‌گردان تخریب محل حضور حسینیان بود.» 

اگریواشکی نگاهی بیندازی، دختران نوجوان این کاروان را می بینی که میان سکوت و خلوت اینجا، پرسه می زنند و زیر چشمی هم سن و سالانشان را در عکس های سرتاسر دیوار حسینیه برانداز می کنند.  انگار حسابی مبهوت شدند. مبهوت سادگی، صداقت، یکرنگی و تمام خوبی های اهل این دیار.

*نمادی از حضور

به یاد شهدای گردان و فرمانده مهربان، غیور و خوش‌اخلاق و دوست‌داشتنی‌اش،«حاج محسن دین شعاری»، چند سنگ نمادین گذاشته‌اند تا وقتی‌که خواهر شهید هادی از برادرش می‌گوید و پدر شهید کریمی از رشادت‌های فرزند مدافع حرمش دم می‌زند و برای غریبی زینب (س) و حسین فاطمه(ع) روضه می‌خواند، تو به یاد فرزندان این انقلاب سنگ‌ها را در آغوش بگیری.

*خواهرانه ای با شهدا

راستی آمدن خواهر ابراهیم هادی در میان جمع راهیان نور دختران انقلاب یک توفیق  است. وقتی‌که از سختی چشم به راهی و چشم‌انتظاری مادران می‌گوید. از گمنامی و غربت و از این‌که امثال او در بیابان‌ها به‌دنبال عزیزانشان می‌گردند. درد دل‌هایش با شهیدان هم شنیدنی است. آن‌هم در حسینیه‌ای ساده و بی‌ریا، خالی از زرق‌وبرق‌های دنیای امروز. در حوالی دوکوهه ای که به قول او محل مُحرم شدن رزمندگان بود. از نماز شب‌هایی که خوانده‌اند و زمزمه دعاهای روز و شبشان. از خون‌هایی که پای درخت درخت انقلاب ریختند و حالا امانت به دست ما سپرده‌اند. از یا علی گفتن و تا آخر پای کار ایستادنشان و این‌که دست ما را هم بگیرند تا ما هم قدمهایمان را استوار برداریم و از امانتی که برایمان گذاشته‌اند خوب نگهداری کنیم. و کلام آخر اینکه شهدا استادان ما هستند. بیاییم پایان نامه‌هایمان را خوب بنویسیم و مسیر ولایت و رهبری را تا انتها و تا ظهور  مهدی موعود (عج) برویم.

*از میقات به آسمان

 پس در محل مُحرِم شدن و میقات رزمندگان،در دوکوهه ای که از آن‌جا احرام عشق می‌بستند و راهی مناطق می‌شدند، ما هم به رسم رزمندگان و شهیدان، محرم می‌شویم و به سوی زیارت کربلای ایران می‌رویم.

@tajrishonline

ما را دنبال کنید