آمریکا اسرائیل را نزدیک ترین متحد خود در خاورمیانه می داند. اما به شرکای عرب نیز نیاز دارد.
به گزارش پایگاه خبری تجریش به نقل از الجزیره ؛در هفتههای گذشته، دهها کشور و رهبران آنها از اسرائیل بهطور مستقیم، غیرمستقیم و از طریق سازمان ملل خواستهاند تا حتی به طور موقت حملات به غزه را متوقف کند. درخواست ها نادیده گرفته شد یا رد شد. و مذاکرات سازمان ملل در مسائل فنی و معنایی غرق شده است.
کاخ سفید روز پنجشنبه در اطلاعیهای غافلگیرکننده مدعی شد که اسرائیل «به دلایل بشردوستانه» اجازه «مکث محدود» در عملیات نظامی خود را خواهد داد.البته تاکنون هیچ اتفاقی نیفتاده است، تنها یک وعده است.
در همان زمان، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده گفت که غزه نباید دوباره توسط اسرائیل اشغال شود و فلسطینیانی که از شهر غزه گریخته اند باید اجازه بازگشت داشته باشند.
همه اینها در حالی است که ایالات متحده حضور نظامی خود را در منطقه تقویت کرده است، دو ناو هواپیمابر جنگی مستقر در مدیترانه و اقیانوس هند، و نیروهای هوایی و زمینی اضافی که در پایگاه های دوستانه خود در سراسر منطقه تقویت نموده است. با این وجود، برخی از 3400 سرباز آمریکایی در عراق و سوریه مورد حملات موشکی و هواپیماهای بدون سرنشین بصورت محدود و غیردقیق قرار گرفتهاند.ایالات متحده همچنین به اسرائیل بصورت وسیع تسلیحات و مهمات هوایی و دریایی ارسال کرده است.
واقعا چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟
اسرائیل بصورت سنتی، قویترین و تضمینشدهترین شریک استراتژیک آمریکا در خاورمیانه است و بعید به نظر میرسد که هر چه هم اختلاف بین دولتهایشان باشد، این موضع هرگز تغییر کند. اما ایالات متحده به شرکای استراتژیک عرب خود نیز نیاز دارد.
واشنگتن در تصمیم گیری در مورد سیاست ها و استراتژی های خاورمیانه ای خود، فاکتورهای زیادی را در نظر دارد. عمده ترین مسائل شامل: امنیت منطقه ای و جهانی، روابط ایران با سایرین، امنیت و هزینه عرضه نفت و گاز، آزادی و امنیت خطوط کشتیرانی بین المللی و مهار نفوذ روسیه و چین میباشد. این یک ترکیب پیچیده است، حتی در بهترین زمان.
هنگامی که سیاستها توسط آماتورهایی تنظیم و اجرا میشوند که توسط تمایلات خصوصی تنظیم میگردد، اغلب باعث تخریب کار سخت چندین ساله میگردد. چنین موردی در طول چهار سال فاجعه بار رویکرد غیرقابل پیش بینی دولت ترامپ به خاورمیانه بود. کارشناس اصلی رئیس جمهور، داماد 37 ساله او در آن زمان بود. "طرح صلح" پیشنهادی او خوراک شاهین های اسرائیلی بود، اما فلسطینیان را بهت زده و خشمگین کرد.
با عقب نشینی از مسائل جاری مرتبط با غزه، بدیهی است که بیشتر مشکلات آمریکا در خاورمیانه از دو دلیل اساسی سرچشمه می گیرد: پایان جهان دوقطبی و روابط واشنگتن با ایران.
به مدت 50 سال پس از جنگ جهانی دوم، تقسیم بین غرب و کمونیسم شرقی تحت سلطه آمریکا و رهبری اتحاد جماهیر شوروی با وفاداری کشورها به این دو قطب هدایت میشد.
در خاورميانه، اسرائيل در اردوگاه آمريكا بود، عربستان سعودي، كويت و كشورهاي خليج فارس. سوریه، مصر، عراق و لیبی در سمت شوروی قرار داشتند. متقاعد کردن مصر برای تغییر وفاداری خود از شرق به غرب و امضای پیمان صلح با اسرائیل در سال 1978 یکی از پیروزی های استراتژیک اصلی واشنگتن در خاورمیانه در طول جنگ سرد بود.
تحت حکومت شاه ایران، احتمالاً طرفدارترین رژیم آمریکایی، ایلات متحده از دریای مدیترانه تا اقیانوس آرام را در اختیار داشت، اما این معادله پس از انقلاب اسلامی 1979 تغییر نمود. یک شبه، ایالات متحده به بزرگترین دشمن ایران تبدیل شد.
در بهترین سنت سیاست خارجی عملگرا ایالات متحده، عراق و صدام حسین را تشویق کرد و به آن کمک کرد تا به همسایه بزرگتر خود، ایران حمله کند. جنگی که تقریباً 10 سال به طول انجامید، عملاً، اگر نگوییم مستقیم، یک جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران بود. ایالات متحده یک جنگ نیابتی دیگر را نیز از طریق مجاهدین افغانی علیه افغانستان تحت کنترل شوروی آغاز کرد.
در حالی که جنگ سرد اغلب برای منافع تک تک کشورهای کوچک درگیر ، سخت و ناعادلانه بود. پارادایم استراتژیک دوقطبی مزایای خود را داشت: هر دو محافظ بزرگ مراقب بودند که اجازه ندهند مشکلات محلی به جنگهای بزرگ و معمولاً با موفقیت منفجر شود.
زمانی که کمونیسم تسلیم شد، غرب به خود اجازه داد تا «پایان تاریخ» را اعلام کند، با این باور که یک بار و برای همیشه در مبارزات استراتژیک بزرگ خود پیروز شده است و رویارویی های کوچک آینده را به راحتی حل خواهد نمود. چه اشتباهی
در کمتر از یک دهه ایالات متحده اجازه داد ، نظارت منطقه ای و بینش خود در مورد مشکلات بالقوه کم رنگ شود.
ایالات متحده با توانایی های تحلیلی بسیار ضعیف، ناآگاهانه، متکبرانه و با اعتماد به نفس بیش از حد، خود را به سه جنگ متوالی سوق داد که به شکست های شرم آور برای واشنگتن ختم شد.
پس از سالها گرفتار شدن در عراق، ایالات متحده با عجله از این کشور خارج شد و متوجه شد که ادامه حضور در این کشور هزینه زیادی بر جان سربازان، پول و به ویژه اعتبار آن در خاورمیانه و کشورهای اسلامی دارد. به روشی مشابه، یک دهه بعد از افغانستان خارج شد.
واشنگتن اشتباهی را که در عراق مرتکب شد با درگیر شدن در جنگ سوریه تکرار نمود. هر چند این بار آشکارا حمله نکرد. در بین همه جناحها حمایت این کشور از جناحهای ضد دولتی و گروههای مسلح طرفدار ایران، باعث نفوذ و قدرت آمریکا شد.
نتیجه نهایی: سوریه روابط خود با مسکو را همچنان حفظ نمود. ایران نفوذ منطقه ای خود را گسترش داد و ایالات متحده نیز نتوانست آن را کنترل کند.
سایر درگیریهای منطقهای نیز محدودیتهای قدرت و نفوذ ایالات متحده را نشان داده است - چه شکست آنها در توقف جنگ بین عربستان سعودی و حوثیها در یمن و چه در پایان دادن به بنبست در لیبی.
پس قابل درک است که در سال قبل از انتخابات 2024، بایدن می خواهد با رویکردی متعادل تر در منطقه فعال خاورمیانه ظاهر شود تا نشان دهد که ایالات متحده هنوز توانایی میانجیگری در صلح را دارد.
اگر چه ، این به معنای ذکر مواردی است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و کابینه تندرو او هرگز نمیخواهند بشنوند ، چه برسد به اینکه به آن توجه کنند .
نوشته :Zoran Kusovac
یک تحلیلگر ژئوپلیتیک و امنیتی، خبرنگار و تهیه کننده جنگ که نزدیک به 4 دهه است که درگیری ها در اروپا، خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای مرکزی را پوشش می دهد.