نقد فیلم تفریق/ خر لنگ قربانی شد اما این یکی از پاهای اژدها بود

برای بررسی فیلم سینمایی "تفریق" می بایست با مروری بر اندیشه فیلم ساز در فیلم "پذیرایی ساده" آغاز کرد.

مانی حقیقی در فیلم پذیرایی ساده ، در پیش نویس فیلم خود سوالی دارد که حاصل از موقعیت حساس و تصمیم ساز طبقه متوسط در دهه 80 است. سوالی که به مرور به مسئله تبدیل می شود.

طبقه متوسط، متشکل از جوانان دهه 50 و 60 ایران، بخشی از جامعه که به روایت او در فیلم، به واسطه نیاز طبقه برتر و با لحاظ قید و شروطی به منصه ظهور رسید اند.

بخشی از جامعه که پیدایش طبقه خود را حاصل از اقبال و نه لیاقت می داند. اما به هر روی طی زمان، امکاناتی برایش پدیدار شده و پیشرفت کرده است. به مرور کتاب خوانده، سیاست و فلسفه را شناخته، شیک پوش شده، آموخته است که گاهی آرتیست باشد و سانتیمانتال کند اما اکنون نوبت تصمیم گیری اوست .

این تصمیم، گره ذهنی مانی حقیقی می شود. نسلی که به سنت و آدم های طبقه ریشه ی کارگری اش مدیون مانده و در عین حال می داند برای ادامه این تحول مبهم می خواهند ریشه های سنت - باوری خود را قربانی کند.
قربانی کردن مسئله پذیرایی ساده است، بهای گرانی که پرداختنش طبقه متوسط را مستاصل کرده است.
اما مانی حقیقی اعتراف میکند که ابراهیم نیست و جبرائیل ِ مانی حقیقی نیز خری لنگان را به او پیشنهاد کرده است.
دوراهی مشخص می شود، طبقه برتر نه تنها تیغ مذبوح سازی را در اختیار ندارد که اساسا دلیل تقویت طبقه نو متوسط را نیز همین می داند. حالا مانی حقیقی و طبقه مطبوعش باید انتخاب کنند، خر لنگ را قربانی می کنند یا خود را. گو اینکه انتخاب دوم خطر بازگشت به زیستن در طبقه پیشین کارگری را نیز تقویت
می کند.

از سوی دیگر طبقه کارگری که همچنان عجین با باورهای سنت مذهب است، به خوبی بوی بدن طبقه متوسط را تشخیص و می داند که آنها از کدام باغ میوه چیده اند و چرا اکنون سبد میوه هایشان را برای تقسیم اراثی به تاراج آورده اند. لذا گاهی واپس گرا هستند و گاهی فرصت طلب، چراکه می دانند چیدن میوه های ممنوعه و دریافت موهبت های یارانه ای ، نه تنها وامدارشان می کند که به این ترتیب خودشان هم هیچ گاه باغدار نخواهند شد.
تصمیم جانکاه میان جاده های بی رحم پذیرایی ساده رخ می دهد، راهی که نتیجه آن به تولید فیلم سینمایی تفریق در سال
۱۴۰۰ میرسد.

تفریق به لحاظ سینمایی فیلم خوبی نیست، از فیلم نامه و پیرنگ هایش تا دلتان نخواهد آسیب می بیند لذا همچنان تمرکز را روی مفاهیم علی و اجتماعی فیلم می گذارم.

تفریق حاصل از شکست اندیشه های مارکسیستی طبقه متوسط، و دور باطلی ست که جاده ناهموار رویاهای پذیرایی ساده را چون گردابی به خودش دوار و مشغول کرده است. دیوار رویاها فرو ریخته و حالا اختگی در طبقه پرچم دار جریان سازی، موج میزند. اما در این سالها طبقه موسوم به کارگری هم قد کشیده، کتاب خوانده و حالا وجودش، اقدام و بروزش، نه تنها مثل گذشته موجبات دیون را فراهم نمی کند که چونان رقیبی از تجربه مسلوب طبقه ای که مار را با رویای جاودانگی خوردند اما بازی خوردند نیز آگاه است. مسئله مانی حقیقی اینبار خود مشغولی و باختن برای باختن است. ماری که دم خود را نیش میزند و گرفتار خود درمانی است.

از همین روی ترس و ابهام شخص فیلم ساز (و صد البته نه بیننده و نه فیلم نامه) در سراسر فیلم سینمایی تفریق موج میزند. خر لنگ قربانی شد اما این، یکی از پاهای اژدها بود. هزینه آن تصمیم، طی سالیان ریشه های سنت - باوری طبقه متوسط را خشک کرد و حالا رنج حاصل از آن، واهمه ایست از جنس آگاهی.

حالا و در زمانه فیلم تفریق، طبقه جوان و متوسط فیلم پذیرایی ساده، دیگر آنقدرها هم خام و پر شور نیست که برای رویای خود میان کوهستان ها داستان ببافد و از سوی دیگر آنقدرها هم ساده نیست که نداند فرصت دادن به جامعه زیرین می تواند نعل باسمه ای موجود را از پای خودش در بیاورد. چراکه چگونگی پیدایش خود و اطرافیانش را به خوبی بخاطر می آورد.

شاید کمتر کسی در دهه 80 می توانست به مانی حقیقی بگوید که طبقه مطبوعت، پذیرایی اش را به دعوت تو انجام خواهد داد اما سادگی اش را با خود خواهد برد. تفریق به وضوح اعتراف او به این تحمیل ناخوشایند سادگی است.

در ابتدای یادداشت به چالش انتخاب میان دوراهی قربانی خود یا خر لنگ پرداختیم. مانی حقیقی "پذیرایی ساده" ، خر لنگش را قربانی کرد و جواب نگرفت اما شاید بیش از 10 سال بعد باز به همان مسئله ارجاع می دهد و در این انتخابات به اصطلاح دو سر باخت، این بار خودش را قربانی و دست طبقه کارگری را کوتاه میکند. آنچنان که وقتی بیتا یکی از شخصیت های فیلم تفریق- بخواهد شک خود را به مسئله بی احتیاط اعلام کند، شبکه فکری محسن همسر بیتا ، یکی از شخصیت های فیلم تفریق- بیتا را حذف ، و این بار خودش در نقش طبقه برتر ، گزینه سلطه پذیر دیگری را از طبقه کارگر استخدام می کند. کمی پیش عرض کردم که این افعی رنجیده ، با عبور از سالیان بیم و امید، دیگر خودش را مدیون نمیداند، طبقه زیرین را مصرف می کند و حتی برای حفظ بقا، دم خودش را نیز نیش میزند. همانطور که بیتا جلال را و بعدا محسن فرزانه را سپردار خود می کنند.

جلال نماینده همان فرصت طلبانه دره های پذیرایی ساده است، همان ها که غیر از خودشان چیزی برای قربانی کردن نداشتند و به قاپیدن میوه های بیشتر بسنده کردند. اما فرزانه که او هم چون مولفه این نسل از طبقه کارگری همچنان با ریشه های خود مسئله دارد. اهل رویا بافی نیست. رنج چیستی و چرایی را به دوش می کشد، اما بخوبی می داند که بوی دلنشین تلاقی با همسانانش در طبقه متوسط، حاصل زیست آنها در باغ از ما بهتران است و این تن های خوش بو صرفا از آن باغ باشکوه میوه چیده اند. لذا فاصله اش را حفظ و در لحظه ای خاص دارایی اش را، بار گران بهای سنت باوری اش را قربانی و به جریان می پیوندد.

من در این فیلم پنج شخصیت را می بینم ، چهار شخصیت فیلم نامه ای ، و یک ستون پنجم که ظاهرا مخاطبین هستند.

مشخص نیست که چرا مانی حقیقی از جامعه مخاطبینش فاصله گرفته، دلگیر یا نسبت به آنها بی علاقه است. اما به وضوح دوربین فیلم ساز در حمایت از بیتا میچرخد. برای بیتا نگران و سوگوار است. اینکه چرا و چطور ؟ می ماند برای یادداشتی دیگر اما خوب است در پایان این یادداشت به پاسخ مان در قبال سوالی که دو دهه است مانی حقیقی فیلمساز از جامعه مخاطبینش می پرسد، فکر کنیم. ساده و با حذف ایده بزرگتر مطرح میکنم، چه از دست می دهی تا چه بدست آوری؟ معلق میان چرایی و چگونگی.

فراموش نکنیم که حتی اگر سکانس پایانی فیلم کمی نچسب و باز علیه خود و نمادبازانه است، اما برای فیلمساز دلخور از مخاطب و غرق شده در افکار محترم فلسفی اش مهم بوده است که پسر بچه ای بماند و این اختلاط را بر نتابد. اگر چه محصول این طبقه است ، و آموخته که باورهایش را هوشمندانه بازی کند، اما نقطه امید مانی حقیقی برای فیلمی است که شاید 10 سال بعد به پرچم داری نسلی نوظهور در روایت از نزاع دوار طبقات زیرین جامعه روایت شود.

 

محمدحسین صالحی آرا هفتم شهریور 1402

@tajrishonline

ما را دنبال کنید